غزل
شنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۳، ۱۰:۲۴ ق.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
و کسی گفت چنین گفت که فتوا بده من
فرصت رقص و کمی خوانش و آوا بده من
منم آن بنده سرشار ز زیبایی تو
خلوتی ساز! کمی فرصت نجوا بده من
شب زیبای من آن جنگل موهای سرت
بگشا آن بغلت ... تنگی و گرما بده من
بعد قرنی که کنارت بنشستم گل من
نفسی چاق کن و آب گوارا بده من
هر کس این ره برود تا برسد خانه ی دوست
تویی آن دوست ... بده .... آن لب زیبا بده من
شبِ پرنور گذشت وقتِ وداع آمد باز
بده من خانم من! وعده ی فردا بده من
سلام
و کسی گفت چنین گفت که فتوا بده من
فرصت رقص و کمی خوانش و آوا بده من
منم آن بنده سرشار ز زیبایی تو
خلوتی ساز! کمی فرصت نجوا بده من
شب زیبای من آن جنگل موهای سرت
بگشا آن بغلت ... تنگی و گرما بده من
بعد قرنی که کنارت بنشستم گل من
نفسی چاق کن و آب گوارا بده من
هر کس این ره برود تا برسد خانه ی دوست
تویی آن دوست ... بده .... آن لب زیبا بده من
شبِ پرنور گذشت وقتِ وداع آمد باز
بده من خانم من! وعده ی فردا بده من
- ۹۳/۰۶/۱۵