دوست کاغذی

درباره کتابهایی که خوانده ام، می خوانم و خواهم خواند. شاید فیلم هم نقد کردیم

دوست کاغذی

درباره کتابهایی که خوانده ام، می خوانم و خواهم خواند. شاید فیلم هم نقد کردیم

مشخصات بلاگ

برای معرفی کتاب فیلم و سایر چیزها

آخرین مطالب
آخرین نظرات
پیوندها

۱ مطلب در مهر ۱۳۹۲ ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام


مهم نیست که یک اثر را دوست داریم یا نه مهم این است که این اثر چه اثری بر ما می گذارد.

با این مقدمه مهمان نقد نسرین خانم رنجبر می شویم بر فیلم ِ


قاعده ی تصادف


/کارگردان: بهنام بهزادی

خلاصه ی داستان: بچه های یک گروه تئاتر خودشان را برای اجرای نمایشی در خارج از کشور آماده می کنند همگی آنها برای راضی کردن والدینشان مشکل دارند و بنابراین با دروغی سر و ته ماجرا را هم میآورند. اما در این بین شهرزاد که نقش اصلی نمایش را دارد واقعیت را به پدرش می گوید اما پدرش در لحظات آخر با توقیف پاسپورت شهرزاد او را از رفتن باز می دارد ....

بازیگران: امیر جعفری (پدر شهرزاد) اشکان خطیبی(امیر) مارتین شمعون پور (مارتین) ندا جبرائیلی(شهرزاد) مهرداد صدیقیان(بردیا) بهاران بنی احمدی(پریسا) محمدرضا غفاری (مهرداد) روشنک گرامی(مریم) الهه حصاری(لادن)

 


فیلم قاعده ی تصادف در جشنواره فیلم فجر سال گذشته به نمایش درآمد و با استقبال گرم هیئت داوران و منتقدین رو به رو شد به طوری که جایزه ی بهترین فیلم نامه را از آن خود کرد و در چند رشته از جمله  بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر نقش اول مرد، بهترین بازیگر مکمل زن، کاندیدای دریافت سیمرغ شد. اما در اکران عمومی چندان موفق نبود و استقبال گرمی از آن نشد. قاعده ی تصادف دومین اثر سینمایی بهنام بهزادی بعد از فیلم تحسین شده ی "تنها دوبار زندگی میکنیم " است.

این فیلم را می توان جزو معدود فیلمهای جوانانه ی این روزهای سینمای ایران قلمداد کرد فیلمی که میتواند قسمتی از عادتهای گفتاری و رفتاری بچه های دهه ی شصت را در آن مشاهده کرد. جوانهای فیلم بهزادی قرار نیست اتفاق بدی برایشان بیوفتد! نه معتادند، نه از خانه گریخته اند، نه بزهکارند و نه هیچ چیز دیگر آنها جوانانی هستند از جنس ما با دغدغه های ملموس و قابل باور که میتوانیم  رنگ و بویی از جوانی های خودمان را در سیمای تک تک آنها ببینیم. جوانهایی که به گفته ی یکی از شخصیتهای فیلم با گوگل بیشتر کلمه رد و بدل میکنند تا با پدرشان!!

قاعده ی تصادف را به نوعی می توان تقابل سنت و مدرنیته دانست. پدری که نمادی از جامعه ی پدرسالار را به  ذهن مخاطب متبادر می کند و دختر جوانی که در پی آزادی های فردی است و می خواهد دنبال عشق و علاقه اش برود. تنشی که بین پدر و دختر قصه ایجاد میشود البته هیچ برنده و بازنده ای ندارد و فیلم در این مورد سکوت کرده است.

 

 

 

توانمندی بهزادی را برای این شناخت دقیق از جوانهای امروزی باید ستود آن هم در دوره ای که فیلم جوانانه ساختن برای عده ای مساوی است با سیاه نمایی و مستلزم رد کردن خط قرمز ها!

شخصیت پردازی کار انصافا دقیق و حساب شده ای از کار درآمده با وجود لوکیشن های محدود و تعدد شخصیتها در هر سکانس. کارگردانی  بهزادی بی نقص است. و از شلختگی برخی کارهای این اواخر در آن خبری نیست.

بازیگران کار اکثرا جوان و کم تجربه اند اما در کنار هم و با یک کارگردانی درست خوب نقش خودشان را ایفا کرده اند. عصبانیت هایشان، شوخی هایشان، درد و دل کردنها و دلسوزی هایشان حساب شده است.

درباره ی سکانس های برتر فیلم اگر بخواهیم سخن بگوییم بی شک سکانس پلان طولانی شهرزاد و پدرش در پارکینگ بهترین مثال است. هم بازی دو بازیگر دیدنی از کار در آمده هم تصویر برداری و کارگردانی آن خوب است.

اما فیلم کاملا ایده  آل و خالی از اشکال نیست هم در روایت داستانش گاهی دچار لغزش شده و هم از نکته نظر فنی دچار بعضی اشکالات هست؛ از جمله ی این نکته ها که در فیلم بسیار به چشم می خورد: استفاده از  دوربین سردست است، استفاده از این نوع فیلم برداری برای فیلمی با چنین قصه ی ساده و کم تنشی جز ناراحت کردن اعصاب بیننده به نظر من هیچ خاصیت دیگری ندارد! نمی دانم شاید هم دوربین سردست یک نوع مد شده تو فیلمهای شبه روشن فکری و جوان گرا!!!!

نقطه ضعفی دیگری که به نظر من میرسد، شخصیت پردازی پدر شهرزاد است. در این اتفاق که دختری دوست دارد با گروهش برای اجرا به خارج برود اما پدرش مخالفت می کند هر دو طرف ماجرا حق دارند، اما در هیچ کجای فیلم این حق به پدر شهرزاد داده نشده که حق داشته باشد مخالف به خارج رفتن دخترش آن هم با چند دختر و پسر هم سن و سال بشود! شاید چون پدر است پدر ها از نظر من همیشه حق دارند!

هرچند شاید از دروغ هایی که بچه های گروه به خانواده هایشان می گویند دلخوشی نداشته باشیم و هرچند روابط آزاد بین بچه های گروه کمی آزارمان بدهد، اما باید قبول کرد تصویری است از نسل چهارم یعنی فرزندان این زمان.

فیلم در کلیت ماجرا تصمیمی برای قضاوت کردن ندارد هیچ پیش داوری در فیلم نیست و این برای یک کارگردان جوان در دومین اثر خود قابل تقدیر است.

فیلم قاعده ی تصادف از نظر من یک اتفاق محسوب نمی شود من بیشتر طرفدار سینمای قصه گو هستم، سینمایی که داستانش اوج و فرود داشته باشد، سینمایی که قهرمان یا حداقل شبه قهرمان داشته باشد که آینده اش برای مخاطب و بیننده ی فیلم مهم باشد. قاعده ی تصادف فیلم ساده ایست، برشی از زندگی ساده ی چند جوانِ عشقِ تئاتر که دچار تنش شده اند و در نهایت بدون هیچ مبارزه ای برای برگرداندن شرایط به حالت عادی در سکوت پایان می یابد. شاید دلیل این عدم علاقه مندی نسبت به این فیلم این باشد که دغدغه ی آنها برای من ملموس نیست هر چند دیالوگها و عادتهای جوانانه ی فیلم برای من قابل درک است و از جنس خودم، اما من به عنوان یک جوان بیشتر طرفدار پدر بودم تا شهرزاد!

شاید این سلیقه ی من از نظر کسانی که سینما را حرفه ای دنبال می کنند قابل  قبول نباشد کما اینکه فیلم از منظر نگاه منتقدین موفق بوده، اما سینمای مورد علاقه ی من قاعده ی تصادف نیست!

 

یا حق

 

  • مجید شفیعی