دوست کاغذی

درباره کتابهایی که خوانده ام، می خوانم و خواهم خواند. شاید فیلم هم نقد کردیم

دوست کاغذی

درباره کتابهایی که خوانده ام، می خوانم و خواهم خواند. شاید فیلم هم نقد کردیم

مشخصات بلاگ

برای معرفی کتاب فیلم و سایر چیزها

آخرین مطالب
آخرین نظرات
پیوندها

یادش بخیر اون وختا سری جدید (قسمت پایانی)

دوشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۹:۲۷ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم


سلام


این رو شاید باید زودتر میذاشتم ... ولی خب دیگه حالا گذاشتم. ما که اینقدر بی فک و فامیل و رفیق شده بودیم تو عید هر فامیل دوری رو که پیدا میشد میدوییدیم میرفتیم دیدنش تا صضله کرده باشیم رحم را ...


خلاصه دور هم بودن و توجه به نزدیکان اجری هستش که پیامبر برای رسالتش خواسته و باید شدیدا مورد توجه باشه


قسمت آخر بود :(   :)

  • مجید شفیعی

نظرات (۹)

سلام چرا نمی آپین؟؟؟؟!!!!
پاسخ:
سلام

یوخده شلوغم


می آپم به زودی

:)

سلام

خسته نباشید...

هان یادش بخیر اونوختا!

گذشت هیییییی روزگار.

پاسخ:
سلام

شما هم خسته نباشید

هعییییییییییییییییییییییییییی

:)
( حتی تجمع دیدار در یک زمان هم خوب نیست)...

این یعنی چی؟ من متوجه نشدم... :)

شاید هزینه سفر براش از هزینه های عید کمتر بشینه!
همه که وقتی میرن سفر،بهترین سوغاتی رو نمی گیرن،بهترین رستوران رو نمیرن،بهترین هتل رو رزرو نمی کنن!

هتل شون ام و ام هست...(شوخی کردم...به دل نگیرین ها...)...یعنی توی چادر سر می کنن،غذا هم تخم مرغ و کنسرو می خورن...
من واقعا" خیلی ها رو دیدم که اینجوری مسافرت میرن...حالا کاری ندارم که چقدر بهشون خوش میگذره...شاید همین طوری هم سفرشون کلی خاطره انگیز بشه...

به هر حال تورم و گرانی رو هیچ کس نمی تونه انکار کنه!!! حتی چوپان دروغگو...!

:(



:)
پاسخ:
من که انکار نکردم

و افتخارم میکنم اینجوری و کم هزینه سفر میرم و حتی همین جوری سفر رفتن هزینه ش از میوه و شیرینی دادن بیشتر نباشه کمتر نیست

یه تجربه

تو یه روز دو سری مهمون اومدن خونه مون یعنی دوتا بیش از 30 نفر برای سری اول میوه خریدم و مقداریش رو خوردن

برای سری دوم داداشم و دامادمون رو نشوندم و با خودم نشستیم همه رو پوس کندیم و خورد کردیم و دادیم ملت خوردن و کلی هم تشکر کردن که از همه چیز یه کمی چشیده بودن و با این ترفند از خرید دوباره میوه در رفتم و به تورم با صدای بلند خندیدیم

هنر زندگی باید داشت به هر حال

تجمع دیدار در یک زمان یعنی تو یه روز سه بار عموتو ببینی و بره برای سال بعد

بعدم بهت بگه نمیری خونه بیایم دیدنتون :(

بابا سه بار دیدمت بسه دیگه برو خونتون جون مامانت :)


خلاصه آدم باید این هنر رو داشته باشه که به اندازه توانش خوب زندگی کنه همین
این چیزها تقصیر مردم نیست...

تقصیر تورم و گرانیه که باعث شده از هم دور و دورتر بشیم...

پذیرایی از مهمون برامون بشه فاجعه؛چون پول شو نداریم...

به جای عید دیدنی،بریم سفر...چون پول خرید میوه و آجیل و شیرینی و لباس نو و عیدی دادن رو نداریم...
:(



"یادش بخیر اون وختا"،گاهی پست خوبی بود...
ولی همه اش می خواست این حی نوستالوژیک رو به وجود بیاره که گذشته ها خوب و بود و الان بده!!!

در حالی که همیشه این طور نیست...
بعضی از رسوم بد،باید کنار گذاشته میشدن...
بعضی افراط و تفریط ها رو باید به تعادل می رسوندیم...
توی بعضی از افکار و عقاید مون باید تغییر به وجود می آوردیم...
همه چیز گذشته شیرین و خوب نیست...
واقع بین باشیم... :)

پاسخ:
سلام

بله همه چیز گذشته ها خوب نبود و تو پستها هم اشاره شد

حتی تجمع دیدار در یک زمان هم خوب نیست

جالبه که کسی که پول نداره میوه بده و شیرینی و عیدی!!!! چطور پول داره بره سفر؟؟؟؟

و مگه نمیشه ساده برگزار کرد؟؟؟


و البته سفر هم لازم

و کسی که سفر میره تو عید از دید ما نمیتونه فرار کنه حتی اگه بازدیدی در کار نباشه  D:

در مورد خصوصی هم باهاتون موافقم در مورد افراط گذشته ولی با تفریط الان هم موافق نیستم چون رو نسل اینده اثر خیلی بدی میذاره

باید درست عمل کنیم به امید خدا

اینکه بهتره

:)
سلام آقا مجید حالتون خوبه...رفتن بدون خداحافظی اصلا کاردرستی نبود
پاسخ:
سلام

خسته نباشید

جز این شاید نمی شد

ببخشید

منم که چند بار خداحافظی کرده بودم

خوش اومدید

:)
سلام آپم با شب آرزوها @}------
والا ما که اول همه مادربزرگمون فرار میکنه میره مسافرت!
پاسخ:

سلام


  • کتابدار عترت - شاکری
  • من نوشت :

    سلامتی مادر بزرگهایی  که

    نفس بودند

    ارامش بودند

    عشق کاشتند

    و گل کاشتن هایمان را نادیده گرفتند

    و خاطره شدند
     .....


    پاسخ:
    سلام


    الهم صل علی محمد و آله محمد


    خدایا حفظشون کن و مورد رحمت و مغفرت خودت قرارشون بده

    :)
    سلام. یادش بخیر اونوقتا خونه ی مادربزرگ . من خیلی دلم تنگ میشه واسه اون وقتا . خدا بیامرزه همه ی رفتگان رو حالی میداد خونه ی مادربزرگ حتی وقت خونه تکانی بیشترین کیف رو ما بچه ها میکردیم وقتی فرشهای اناق ها رو میاوردن بیرون و با آب پمپ میشستن و سیل بچه ها بود که رو کفهای فرش سر میخوردن خخخخخخخ تفریح سالم به این میگنااااا هم فرش مادربزرگ تمیز میشد و هم ما کیفمون کوک. بعدشم آب بازی و شلوغکاری خخخخخخ یا وقتی رختخوابها رو میاوردن تو ایوان و پهن میکردن جلو آفتاب و ما ولو میشدیم جلوی آفتاب و فکر کنم ما بیشتر از رختخوابها آفتاب میگرفتیم ههههههههه خوبی خونه ی مادربزرگ این بود که هر کار میکردیم بهمون هیچی نمیگفت ولی مادربزرگ های الان اصلا اعصاب ندارن ها نمیشه به یه چیز خونه شون دست بزنی سریع صداشون درمیاد نکن بچه وسایلام و خراب کردی خخخخخخخخخ امسال عید ، عید دیدنی هامون هم خیلی کم بود. سالهای دیگه همه ی فامیل میرفتن خونه ی هم ولی امسال هر کی به یه بهونه ای قصر (قسر یا غصر یا غسر ) در رفت خخخخخخخخخخخخخ
    پاسخ:
    ای بابا در رفته بود دیگه و این مهمه
    :)

    آی که چه حالی میداد واقعا

    :)

    خدا رحمتشون کنه :(


    دلم تنگ شده براشون

    :'(

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی